فیلم خارجی۱
نگاهی به فیلم «ناشناخته»
ظرافتهاي فلسفی بازيافت هويت
«علیرضا پور صباغ»
مقاله زیر به سفارش روزنامه وطن امروز نگارش یافته و در شماره ۸۷۷ آن انتشار یافته است.
فیلم «ناشناخته» آخرین ساخته به نمایش درآمده کارگردان ۳۷ ساله اسپانیاییتبار «جامه کولتسرا» است که اغلب سینمادوستان او را با فیلم غیرمتعارف و ترسناک «یتیم» (Orphan) به یاد میآورند.
داستان این فیلم درباره دکتر مارتین هریس، دانشمند بیوتکنولوژی است که برای شرکت در یک کنفرانس علمی همراه همسرش به پاریس آمده و در راه فرودگاه برای برداشتن کیف به جاماندهاش در تصادف اتومبیل، دچار ضربه مغزی میشود.
![]() |
بعد از چهار روز که از کما بیرون میآید و سراغ همسرش میرود متوجه میشود مرد دیگری هویت او را ربوده و آن را غصب کرده است.
اعتقاد راسخ دارم که «ناشناخته» با توجه به همه موقعیتهای دراماتیک و سناریوی خارقالعاده و خلاقانهای که دارد در نهایت بدل به تریلری مهیج با قابلیت ریتمپذیری کلاسیک است و البته شیفتگان آلفرد هیچکاک، کارگردان نامدار سینما بیشتر از این فیلم لذت خواهند برد.
این دانشمند بیوتکنولوژی (مارتین هریس) بعد از تصادف ماشین در کمال تعجب با دنیای جدیدی روبهرو میشود؛ جهانی که حیات و وجود او را نفی میکند و مارتین هریس در این «نوجهان» مرموز جایی ندارد، زمانی که با همسرش (جنری جونز) روبهرو میشود به این موضوع پی میبرد که غریبهای جای او را در کنار همسرش گرفته است. فیلم در قالب فیلمنامه دو تعلیق موازی فیلم را به صورت همزمان با یک عنصر روایت پیش میبرد.
هر دو تعلیق در بطن یک روایت طبیعتاًنتیجه یک فیلمنامه مطلوب است، هر چند منتقدان فرنگی به نحوه پایانبندی نقدهای تند و تیزی را روانه کردند اما «ناشناخته» از همان ابتدا که در بازار غیررسمی عرضه شد با استقبال مثبت منتقدان ایرانی مواجه شد.
![]() |
دو پرسشی که تماشاگر در طول تماشای فیلم بدان دچار میشود این است که آیا لیام نیسن واقعاً دکتر مارتین هریس است؟ آیا تمام این قصه یک «تریلر سایکولوژیک» است؟
رازهای فراوانی در مجموع درام وجود دارد که بخشی از این رازها به شخصیت همسر هریس و خود او بازمیگردد اما تریلر معمایی «ناشناخته» که پسزمینه «نوآر» دارد.
از زاویه یک شخصیت به آسانی قابل پیشبینی نیست و چالشیهایی در داستان و چرخش دراماتیکی که در این قصه وجود دارد تماشاگر را دائماًبا این پرسش مواجه میکند که آیا مارتین هریس مرد بدکار این داستان است.
آیا آنچه میبیند حقیقت است؟و جالب اینجاست هر دو بازیگر زن این فیلم مثل آثار هیچکاک بلوند هستند و اتفاقا هر دو برخلاف ظاهر فریبکارشان در نهایت برای رجعت به حقانیت خویش تلاش میکنند. مبنای اصلی این تریلر، تلاش برای یافتن هویت است.
![]() |
این تریلر نوآر همین مؤلفه را در چرخشهای متعدد قصه به صورت تدریجی در قالب «راز تغییر هویت» برای تماشاگر فاش میکند و بخش اعظمی از این جذابیت به ظرافتهای مؤلفه فلسفی یافتن هویت و چرخشهای دراماتیک فیلم بازمیگردد اما از منظر فلسفی مارتین هریس به فراموشی دچار نیست بلکه این جهان است که نسبت به انسانی که در آن زندگی میکند به فراموشی دچار شده، در واقع نوعی فراموشی معکوس است و به سادگی میتوان گفت دنیای اطراف این فرد نسبت به او فراموشی گرفته.
کولتسرا با اختیاری بیشتر از یک کارگردان هالیوودی در فیلم «ناشناخته» مؤلفه فراموشی معکوس را به صورت یک بازی دراماتیک درمیآورد و از طریق پدیدههای روانشناختی در فیلم عامل گره تعلیق و سوسپانس فیلم را فراهم میآورد.
در پدیده روانی فراموشی، جای خاصی از مغز ضربه میبیند و هر چیزی میتواند اتفاق بیفتد. مغز انسان رازهای پیچیدهای دارد که مردم را شگفتزده و یگانه میکند.
در مغز اطلاعات بسیاری ذخیره شده اما چینش این اطلاعات اگر به هم بریزد آنوقت شخص بیدار میشود و هویت کاملا تازهای به خود میگیرد. برخورد مجدد شخصیت مارتین هریس با راننده تاکسی (دایان کروگر) درهای جهان ناشناخته را برای او باز میکند و مارتین هریس با وجود نادیده گرفته شده از سوی مقامات و تعقیب توسط عدهای قاتل مرموز با کمک همین راننده تاکسی برای پس گرفتن هویتش (نخستین چالش) تلاش میکند.
او گیاهشناسی است که برای حضور در یک کنفرانس علمی به برلین رفته است، در حقیقت برای شرکت در یک همایش اما تصادف میکند و وقتی بیدار میشود خودش را در بیمارستان بعد ازچهارروز کما میبیند، آنوقت متوجه میشود کسی جایش را گرفته است.
چالش بعدی واکنشهای همسر این کاراکتر است که این پرسش را برای تماشاگر باقی میگذارد که آیا گروگان گرفته شده یا خیر و این سؤالها در قالب درام تماشاگر را رها نمیکند. عناصر روانشناختی مهمی در این داستان وجود دارد.
عناصری مثل «هویت نامعلوم» از دست دادن حافظه، ضایعه روانی و ضایعه مغزیاز درون همین ضایعاتی که برای هریس بهوجود آمده است تصویر حقیقت ساخته میشود و نقطه تمرکز داستان مرتب تغییر میکند و در بطن فیلمنامه جابهجا میشود و مخاطب نمیداند چه اتفاقی در حال رخ دادن است و منتظر گرهگشایی از صحنه بعدی است.
این مرد واقعاً کیست؟ آیا ضایعات مغزی موجب چندپاره شدن مغز او شده است. «ناشناخته» مثل تریلرهای بینالمللی است که در چند کشور داستانش میگذرد.
صحنههای تعقیب و گریز فیلم، نگارنده را به یاد فیلم ستایششده جان فرانک هایمر فقید، «رونین» انداخت، ضمن اينكه «ناشناخته» از خط داستانی جذابی برخوردار است و این اتفاقات ریز و درشت، بیوقفه تکرار میشود و پایان غیرقابل حدسی دارد.
![]() |
چرخش داستان را بسیاری از منتقدان فیلم غیرمنتظره و غیرمحتمل توصیف کردهاند. در گونه تریلر معمایی چرخش قصه بخش مهمی از فیلمنامه است و اغلب منتقدان فیلمهایی را دوست دارند که مخاطب نتواند چرخش قصه را حداقل در دوسوم ابتدایی فیلم پیشبینی کند، ضمن اینکه اشاراتی که در سراسر سناریو پراکنده شده مقدمهچینی برای گرهگشایی فصلهای پایانی نیست.
وقتی این چرخش و گرهگشایی اتفاق میافتد، کلیات فیلمنامه مسیر دیگری پیدا کرده و لحن و معنی فیلم تغییر پیدا میکند. اغلب نقدهای منتقدان خارجی را که مرور کردم این فیلم را با فیلم ربوده شده «Taken» مقایسه کردهاند که البته این قیاس تاحدودی صحیح است و البته ربوده شده از همین جنس تریلر معمایی است و شباهت لحنی در هر دو فیلم وجود دارد.
فیلم «تیکن» از آن فیلمهای زیرکانهای است که مثل این فیلم قالبی معماگونه دارد اما تفاوت مهم این فیلم با تیکن در این است که این فیلم مانند اغلب محصولات هالیوودی اثری اقتباسی است و فیلمنامه از رمان پرفروش نویسنده آلمانی «دیدر ونکالرا» برگرفته شده است، البته رمان درباره مردی است که جهان اطرافش به کلی او را فراموش کرده است.
در قیاس با فیلم ربوده شده، کارگردان بارسلونایی- کولتسرا- ماهرتر و شگردبازتر از همتای فرانسویاش- کارگردان ربوده شده- است. «ناشناخته» در گونه تریلرهای معمایی نمونهای بهتر از فیلم تیکن است، این بهتر بودن تنها به پیچشهای داستانی بازنمیگردد بلکه در فیلم «ناشناخته» مخاطب با هیجان بیشتر، صحنههای تعقیب، مبارزه و چالشهای عمیقتری میان شخصیتها مواجه است. فیلم «ناشناخته» از منظری دیگر شباهتهای فراوانی به فیلم «فرانتیک» کارگردان سرشناس لهستانیتبار رومن پولانسکی دارد.
![]() |
در آن فیلم نیز یک مرد جاافتاده آمریکایی که اصلا اهل ماجراجویی نیست، در جهان ناشناخته اروپا به دنبال همسر گمشدهاش میگردد. این تم گمشدن همسر یا گمشدن هویت تقریبا این فیلم را به اثری هیچکاکی، پولانسکی، فرانتیک شبیه میکند.
در این فیلم هم مارتین هریس در لایه اول متخصص بیولوژیک پا به سن گذاشتهای است که اینبار به جای پاریس به برلین میرود و فضای هراس، پارانویا و عدم اعتماد در فیلم را میتوان مشاهده و گرتهبرداری مستقیم از فیلم پولانسکی قلمداد کرد و البته شباهت عمدهاش با فیلم پولانسکی در این است که مثل فیلمهای پولانسکی تماشاگر در ذهن شخصیت اصلی در قصه همراه و دائماًبا پرسشهای دلهرهآوری تماشاگر مواجه میشود.
آیا این آدم دیوانه شده است، آیا دنیا عوض شده است و همه او را فراموش کردهاند؟ این سؤالها به عنوان یک نخ برای تماشای یک تریلر معمایی سؤالها گیرا و دراماتیکی به حساب میآید.
در این فیلم حلقه آخری وجود دارد که تماشاگر با باز شدن این حلقه آخر به جواب میرسد و البته این پایان برای عدهای باورپذیر و جذاب است و برای عدهای دیگر اصلا توجیهکننده نیستمنتقدانی که این پایان برایشان باورپذیر نبوده است، ماجراهای فیلم را با گرهگشایی انتهایی بیرمق توصیف کردهاند.
البته اگر جهان این شخصیت را به درستی درک کرده باشید نوعی گریز و شانه خالی کردن از پایانبندی منطقی را میتوان در همان بخشهای انتهایی تجربه کرد و اگر عمیقا جهان مارتین هریس (لیام نیسن) را درک کنید با گرهگشایی انتهایی احساس عجز خواهید کرد.
در حاشیه این فیلم نیز میتوان سرفصلهایی از تاریخ معاصر اروپا را تجربه کرد که در واقع نوعی قلقلک دادن ذهن مخاطب است.
![]() |
در این فیلم سقوط برلین شرقی و جنگهای بالکان از طریق دو شخصیت، ارنست یورگن (برونو گانز) -مأمور سابق آلمان شرقی- و دیگری رانندهای- جنا- که نقش یک مهاجر آس و پاس بوسنیایی را بازی میکند، مطرح میشود.
جنا هم تقریبا جایی بزرگ شده و تجربیاتی را از سر گذرانده است که به روح و روانش آسیب بسیاری وارد شده و یأس و سرخوردگی مارتین را درک میکند و به او نزدیک میشود.
نظرات شما عزیزان: